در برخى آيات، سرانجام نيك آخرتى، براى همسر انسان، در گرو صلاحيّت آنان قرار داده شده است: «جَنّـتُ عَدن يَدخُلونَها ومَن صَلَحَ مِن ءابائِهِم واَزوجِهِم وذُرِّيّـتِهِم» (رعد/13، 23)، و اين فرجام نيك در آيه8 غافر/40، در قالب دعاى فرشتگان حامل عرش الهى، براى همسران صالح نقل شده است: «رَبَّنا واَدخِلهُم جَنّـتِ عَدن الَّتى وعَدتَّهُم ومَن صَـلَحَ مِن ءابائِهِم واَزوجِهِم...» ، و در سوره فرقان/25، آيات 63 به بعد، پس از بيان ويژگىهاى عبادالرّحمن، دعاى آنان را نقل مىكند كه پروردگارا! همسران و فرزندان ما را مايه چشمروشنى ما قرار ده: «والَّذين يَقولُونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن اَزوجِنا و ذُرِّيّـتِنا قُرَّةَ اَعيُن»(فرقان/25،74) يكى از دعاهاى مشهور مسلمانان هنگام حج اين دعا است: «رَبَّنا ءَاتِنا فِىالدُّنيا حَسَنةً و فِىالأخِرةِ حَسنَة»(بقره/2،201) كه در حديثى از پيامبر، اينگونه تفسير شده است: كسى كه خدا به او قلبى شاكر و زبانى مشغول به ذكر حق و همسرى با ايمان كه او را در امور دنيا و آخرت يارى كند، ببخشد، نيكى دنيا و آخرت به او داده، و از عذاب آتش بازداشته شدهاست.[62]
قرآن در آيه32 نور/24، صلاحيّت و شايستگى بردگان را هنگام ازدواج، مورد توجّه اولياى آنان قرار داده است: «...والصّــلِحينَ مِن عِبادِكُم واِمائِكُم...» گروهى صلاحيّت در آيه را به آمادگى براى ازدواج[63] و برخى آن را به صلاحيّت دينى، تفسير كردهاند;[64] زيرا بسيارى از بردگان، در سطح پايينى از فرهنگ و اخلاق قرار داشتند; بهطورى كه هيچگونه مسؤوليّتى در زندگى مشترك احساس نمىكردند و همسر خود را به آسانى رها كرده، او را بلاتكليف مىگذاشتند; بدين سبب دستور داده شده، هركدام صلاحيّت اخلاقى دارند، به ازدواج با او اقدامكنيد[65]
در برخى آيات، صفاتى مشخّص، براى همسران شايسته ذكر شده است; ازجمله در آيه90 انبياء/21 به سه ويژگى براى خانواده زكريا اشاره كرده است: در انجام كار خير شتاب مىكردند و در همه حال، خدا را مىخواندند و همواره در برابر او خشوع داشتند: «...اِنَّهُم كانوا يُسـرِعونَ فِى الخَيرتِ و يَدعونَنا رَغَبًا و رَهَبًا و كانوا لَنا خـشِعين». در آيه5 تحريم/66 خداوند، 6 صفت را براى همسران شايسته برشمرده كه الگوى خوبى براى همه مسلمانان، هنگام انتخاب همسر است: 1. «اسلام»; 2. «ايمان» يعنى اعتقادى كه در اعماق قلب انسان نفوذ كند; 3. «قنوت»، يعنى اطاعت در برابر خدا يا شوهر،[66] همراه با خضوع; 4.«توبه»، يعنى استغفار و عدم اصرار بر گناه; 5.«عبادت خداوند»، عبادتى كه روح و جان او را پاك و پاكيزه كند; 6. «اهل گناه نبودن». بسيارى، «سـئِحـت» را به روزهدار بودن تفسير كردهاند;[67] ولى راغب گويد: مقصود، روزهاى است كه نگهدارنده اعضاى بدن از ارتكاب گناه باشد.[68] برخى نيز آن را اشاره به زنان مهاجر دانستهاند[69]: «عَسى رَبُّهُ اِن طَـلَّقَكُنَّ اَن يُبدِلَهُ اَزوجـًا خَيرًا مِنكُنَّ مُسلِمـت مُؤمِنـت قـنِتـت تـئِبـت عـبِدت سـئِحـت...».
2. كفويّت در ازدواج:
كفويّت بهصورت شرط صحّت يا لزوم عقد ازدواج،[70] از نظر بسيارى از اهلسنّت، برابرى و همتايى زن و شوهر، از جهت نژاد، اسلام، حرفه، حريّت، ديانت و مال است.[71] سرخسى مىگويد:[72] چون سفيان ثورى عرب بوده، تواضع كرده و عجم را كفو خود قرارداده است; ولى ابوحنيفه چون عجم بوده، تواضع كرده و گفته: ما كفو عرب نيستيم، دليل سفيان ثورى، حديث نبوى است: مردم همانند دندانههاى شانه هستند و همه باهم برابرند، و عرب بر عجم برترى ندارد. برترىهاى نژادى و حرفهاى را مىتوان با توجّه به آيه «... اِنّا خَلَقنـكُم مِن ذَكَر و اُنثى ... اِنّ اَكرمَكُم عِنداللّهِ اَتقـكُم» (حجرات/49،13) غير معتبر دانست; زيرا بر اساس اين آيه، ملاك برترى، تقوا قرار داده شده است.
فقيهان شيعه، كفويّت را بهمعناى برابرى در اسلام، شرط ازدواج مىدانند[73] كه در آيه221 بقره/2 با صراحت از نكاح با مشركان، و در آيه10 ممتحنه/60 از پاىبندى به پيوند ازدواج با زنان كافر نهى شده، و در آيه26 نور/24 فرموده است: زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند، و مردان ناپاك به زنان ناپاك تعلّق دارند: «اَلخَبيثتُ لِلخَبيثينَ والخَبيثونَ لِلخَبيثتِ...»، و در نقطه مقابل، زنان پاك به مردان پاك و مردان طيّب به زنان طيّب و پاك تعلّق دارند. در روايات آمده كه مؤمن، كفو مؤمن است.[74] اگر از ديانت و امانتدارى كسى، راضى هستيد، سنّت ازدواج را به تأخير ميندازيد.[75] بيشتر فقيهان شيعه، كفويّت در مال را شرط ازدواج ندانسته[76] و به مسلمان بودن بسنده كردهاند; زيرا ادلّه عام، مانند «اَوفوا بِالعُقود»(مائده/5،1) بر صحّت ازدواج، دلالت دارد و خدا، وعده داده است كه با ازدواج فقر به گشايش، تبديل مىشود: «... اِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِه...» (نور/24،32)، ولى برخى از اماميّه،[77] كفويّت در مال را شرط دانستهاند; البتّه نه بهمعناى تساوى در ثروت، بلكه بهمعناى توان تأمين مخارج و قدرت بر پرداخت نفقه*اى كه در شأن همسر باشد و بر اين مطلب به آيه25 نساء/4 استدلال كردهاند: «ومَن لَم يَستَطِع مِنكُم طَولاً اَن يَنكِحَ المُحصَنـتِ المُؤمِنـتِ فَمِن مامَلَكَت اَيمـنُكم...». ولى اين آيه، درصدد بيان حكم شرعى نيست; بلكه صرفاً مىگويد: كسى كه از نظر مالى بر تحمّل مهر و نفقه قدرت ندارد، راه براى ازدواج بر او بسته نشده است; زيرا با مخارج سبكترى مىتواند با كنيزان ازدواج كند.[78]
اهداف و آثار ازدواج:
حكمتها و آثار مهمّى بر ازدواج مترتّب مىشود، و قرآن در آياتى به آنها پرداخته است. در برخى ازدواجها، هرچند زن و مرد با يكديگر زندگى مىكنند، لكن اهدافى كه بايد در زندگى حاكم باشد، از ميان مىرود و دو طرف بهرهاى از زندگى مشترك نمىبرند برخى گفتهاند:[79] هرجا نشانههاى الفت و حكمتهاى زوجيّت چه در دنيا و چه در آخرت برقرار باشد، قرآن واژه زوجيّت را بهكار برده است (روم/30،21; فرقان/25، 74; زخرف/43، 70; بقره/2،25; يس/36، 56)، و هرگاه جاى اين نشانهها و حكمتها را بُغض و خيانت يا تفاوت عقيده زن و مرد با يكديگر پر كند، قرآن واژه «امرأة» را آورده است (يوسف/12، 30; تحريم/66، 10ـ11); همچنين آن جا كه حكمت زوجيّت (بقاى نسل انسان) از ميان برداشته مىشود، بازقرآن، واژه «امرأة» را بهكار برده است (ذاريات/51، 29; مريم/19، 4ـ5; آلعمران/3،40); بدين سبب وقتى دوباره اين حكمت شكوفا مىشود و نهال زوجيّت به بار مىنشيند، بازقرآن تعبير را عوض كرده، كلمه «زوج» را بهكار مىبرد. در آيه40 آل عمران/3، زكريا(عليه السلام) با اعجاب از بشارت الهى به يحيى(عليه السلام) از پيرى خود و نازا بودن همسرش سخنمىگويد: «وامرَاَتى عاقِرٌ» ; ولى وقتى دعاى او اجابت مىشود، مىفرمايد: «واَصلَحنا لَه زَوجَهُ». (انبياء/21،90)
اهداف و آثار ازدواج عبارتاند از:
1. حفظ نسب:
در اسلام، حفظ نسب*، پايه احكام و حقوقِ فراوانى است. بعضى از احكام فقهى، بر شناخت رابطه فرزند* با پدر و مادر يا بر شناخت نسبتهاى فاميلى ديگر، مبتنى است. تبعيّت فرزند از پدر و مادر در كفر و اسلام، در طهارت و نجاست، در بردگى و حريّت، جواز ربا بين پدر و فرزند، قصاص نشدن پدر به قتل فرزند، مقبول نبودن شهادت پسر بر ضدّ پدر، وجوبِ قضاى نمازهاى ميّت بر پسر بزرگتر، مسائل ارث، حبوه (اموالى از تركه ميت كه اختصاص به پسر بزرگتر دارد مانند قرآن، انگشتر، شمشير و لباس)،[80] نظر به محارم و ازدواج با آنان، ديه قتل خطايى كه بر عاقله (خويشان پدرى قاتل، مانند برادران، عموها و فرزندان آنها)[81] واجب است، ولايت پدر و جدّ، حقوق طرفينى مانند حقّ حضانت و نفقات، عقوق والدين و اطاعت از آنها و مسائل اخلاقى مانند صله رحم، هبه به اقارب، عقيقه فرزند و مسائل فراوان ديگرى، بر حفظ انساب متوقّف است.[82] عدّه زن بين دو ازدواج و انتظار براى ازدواج دوباره پس از وفات شوهر به مدّت 4 ماه و 10 روز (بقره/2، 234)، عدّه زن به مدّت سه دوره پاكى پس از طلاق (بقره/2، 228) و انتظار زن باردار براى ازدواج مجدّد تا هنگام وضع حمل (طلاق/65، 4)، همه اين مقرّرات گوياى اهمّيّت حفظ نسب است. حرمت ازدواج با زن شوهردار (نساء/4، 24)، و حرمت زنا (اسراء/17،32) نيز بر پايه حكمت حفظ نسب قرار داده شده است.[83] (=>احصان; زنا)
2. برخوردارى از سكون و آرامش:
نياز روح به آرامش، با اهمّيّتتر از نياز جنسى است. همسر شايسته در پيشآمدهاى زندگى، راه وصول به آرامش* و سعادت را نزديك مىكند: «ومِن ءايتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجًا لِتَسكُنوا اِليها...» (روم/30، 21)، «...وجَعَل مِنها زَوجَها لِيَسكُنَ اِليها...». (اعراف/7، 189) برخى مفسّران،[84] مقصود از لباس را در آيه187 بقره/2، سكون و آرامش دانستهاند; همانگونه كه خدا، شب را لباس (مايه آرامش و سكون) دانسته:«وجَعَلنا الَّيلَ لِباسًا» (نبأ/78، 10); بنابراين، آيه187 بقره/2 (هُنَّ لِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنّ) نيز به سكون و آرامشى كه با همسر حاصل مىشود، اشاره خواهد داشت.
3. حفظ نوع بشر:
طبق بيان قرآن، ازدواج وسيلهاى براى توليد و بقاى نسل در انسان و حيوان است: «...جَعَل لَكُم مِن اَنفُسِكُم اَزوجًا و مِن الاَنعـمِ اَزوجًا يَذرَؤُكُم فِيه...». (شورى/42، 11) گرچه جمله «يَذرَؤُكُم فِيه» ، تكثير نسل انسان را بيان داشته است، در اين جهت، ميان انسان و چارپايان و گياهان فرقى نيست. در جاى ديگرى مىفرمايد: پروردگار، شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را نيز از جنس او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را پراكنده ساخت: «...و بَثَّ مِنهُما رِجالاً كثيرًا و نِسآء...».(نساء/4، 1) در آيه72 نحل/16 مىفرمايد: از همسرانتان براى شما فرزندان و نوهها قرار داد «...وجَعَل لَكم مِن اَزوجِكم بَنينَ و حَفَدَة». قرآن، بقاى نسل انسان و اجتماع مدنى را به ازدواج منوط مىداند و روى آوردن به زنا* و لواط* را نابودكننده راه بقاى نسل مىشمارد: «ولاتَقرَبُوا الزِّنى اِنّه كان فـحِشةً و ساءَ سَبيلاً» (اسراء/17،32)، «اَئِنَّكُم لَتَأتونَ الرِّجالَ و تَقطَعونَ السَّبيلَ...»(عنكبوت/29، 29); زيرا با رواج راههاى نامشروع، رغبت به نكاح كم مىشود; جاذبهاش از بين رفته، فقط بار تأمين مسكن و نفقه و به دنيا آوردن اولاد و تربيت آنان، باقى مىماند; در نتيجه، آسانترين راههاى اشباع غرايز كه نامشروع است، رايج مىگردد و هدف بقاى نسل، رنگ مىبازد.[85]
4. داشتن فرزندان صالح:
يكى از خواستههاى غريزى انسان، نياز فطرى به پدر و مادر شدن است و پاسخ به اين خواسته با ازدواج تأمين مىشود. در سايه ازدواج است كه نسلى داراى اصل و نسب پديد مىآيد. قرآن در آياتى، فرزند را زينت زندگى دنيا شمرده كه بيانگر رغبت انسان به داشتن فرزند و برقرار شدن رابطه پدر و مادر با فرزند است:«اَلمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدّنيا». (كهف/18،46) داشتن فرزند بهصورت ثمره ازدواج، با تعبيرهاى گوناگونى در قرآن آمده است. در آيه223 بقره/2 پس از اينكه مىگويد:«نِساؤُكُم حَرثٌ لَكُم فَأتوا حَرثَكُم اَنّى شِئتُم...» ، يادآور مىشود كه بكوشيد از اين فرصت بهره گيريد و با پرورش فرزندان صالح و شايسته كه به حال دين و دنياى شما مفيد باشند، اثر نيكى براى خود از پيش بفرستيد:[86] «...وقَدِّموا لاَِنفُسِكُم...». در آيه187 بقره/2 پس از آن كه از آميزش با همسر سخن بهميان آمده است، مىفرمايد: «...وابتَغوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُم...» كه به نظر بسيارى مقصود، طلب فرزند است.[87] درخواست فرزندِ صالح از خداوند در موارد متعدّدى از قرآن، آمده است. در آيه189 اعراف/7 از قول پدر و مادرى نقل مىكند كه عرضه مىدارند: اگر فرزند صالحى نصيبشان شود، شكرگزار خواهند بود: «...دَعَوُا اللّهَ رَبَّهُما لـَئِن ءاتَيتَنا صــلِحـًا لَنَكونَنَّ مِنَ الشّـكِرين». در چند جا از قرآن، درخواست حضرت زكريا(عليه السلام)مطرح شده كه از خداوند، فرزندى خواسته است تا لياقت جانشينى او را داشته: «...فَهَب لِى مِن لَدُنكَ وَليًّا...» (مريم/19، 5)، و مورد رضايت پروردگار باشد: «...واجعَلهُ رَبِّ رَضِيّا». (مريم/19، 6) در سوره آلعمران، پس از مشاهده شايستگىهاى مريم(عليها السلام)، پروردگار خويش را مىخواند كه: خداوندا! ازطرف خود، فرزند پاكيزهاى به من عطا فرما: «...هَب لى مِن لَدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً اِنّك سَميعُ الدُّعاءِ». (آلعمران/3،38)
5. مودّت و رحمت:
از ديگر آثار ازدواج، موّدت و رحمت است: «...وجَعَلَ بَينَكُم مَوَدَّةً و رَحمَةً...» (روم/30،21). آنچه در آغاز زندگى مشترك بين زن و شوهر، يگانگى برقرار مىكند و اثر آن در مقام عمل ظاهر مىشود، مودّت* است;[88] ولى پس از گذشت زمان و رسيدن دوران ضعف و ناتوانى، رحمت جاى مودّت را پر مىكند.[89] مودّت غالباً جنبه متقابل دارد، اما رحمت يك جانبه و ايثارگرانه است پرورش كودكان و خدمات بلاعوض به همسر نيازمند، ايثار و رحمت است.[90] در اينجا براى حفظ نظام خانوادگى، مودّت رنگ مىبازد; ولى رحمت جاىگزين آن مىشود.
6. ارضاى غريزه جنسى:
غريزه جنسى، نيرويى است كه در زن و مرد قرار داده شده و ازدواج، وسيلهاى مجاز براى اطفاى نيروى شهوت و پاسخى به اين غريزه خدادادى است: «والَّذين هُم لِفُروجِهِم حفِظون اِلاّ عَلى اَزْوجِهم اَو مامَلَكَت اَيمنُهم فَاِنَّهم غَيرُ مَلومين».(مؤمنون/23، 5ـ6) (=>آميزش) در حديث آمدهاست: ميان لذّتهاى مادّى و جسمانى در دنيا و آخرت، هيچكدام به پايه لذت زناشويى نمىرسد; سپس امام به آيه14 آلعمران/3 استشهاد مىكند كه در بيان شهوات گوناگون، علاقه به زن را مقدّم داشته است:[91] «زُيِّنَلِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَالنِّساءِ والبَنينَ والقَنـطيرِ المُقَنطَرَة...». در آيه187 بقره/2 مىفرمايد: خداوند دانست كه شما به خود خيانت مىكرديد و آميزش با همسر را كه ممنوع شده بود، انجام مىداديد; بدين سبب، ممنوعيّت برداشته شد: «...عَلِمَ اللّهُ اَنَّكم كُنتُم تَختانونَ اَنفُسَكُم فَتابَ عَلَيكُم و عَفا عَنكُم فالـنَ بـشِروهُنَّ...». اين آيه، به نياز غريزى جنسى اشاره دارد كه به رغم ممنوعيّت شرعى، مردم بهسوى آن كشيده مىشوند; البتّه اين امر نمىتواند انگيزه اصلى و هدف نهايى ازدواج باشد; زيرا غريزه جنسى در زن و مرد، دوره محدودى دارد و اگر غرض از ازدواج، فقط اين جهت باشد، بايد زوجين هنگام ناتوانى جنسى، يكديگر را رهاكنند يا زن و مردى كه توانايى جنسى خويش را از دست دادهاند، هيچگاه پيمان زناشويى نبندند.
7. بازداشتن از گناه:
يكى از آثار ازدواج براى زن و مرد، ايجاد زمينه تقوا* و دورى از گناهان است. با اشباع غريزه جنسى در زن و شوهر، زمينه گناهان شهوتانگيز از ميان مىرود. اينكه در قرآن از كسى كه ازدواج كرده، به «محصن و محصنه» تعبير شده: «فَاِذا اُحصِنَّ...» (نساء/4، 25)، به جهت اين است كه زن و مرد، با ازدواج در حصن و سنگر مستحكمى قرار مىگيرند و خود را حفظ مىكنند تا وسوسههاى شهوانى در آنان اثر نگذارد;[92] بلكه ازدواج، زمينه گناهان ديگر را نيز از بين مىبرد; زيرا پذيرفتن مسؤوليّت تأمين و تربيت اولاد، انسان را به استفاده بهينه از عمر وامىدارد و براى گناه و معاشرتهاى گمراهكننده، جايى باقى نمىماند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «مَن تزوّج فقد اَحرز نصف دينه».[93]با ازدواج، نيمى از دين صيانت مىشود. در روايتى ديگر آمده است: بدترين مردم، كسانىاند كه ازدواج نمىكنند.[94] در تفسير آيه187 بقره/2 (هُنَّلِباسٌ لَكُم و اَنتُم لِباسٌ لَهُنّ) برخى گفتهاند: آنگونه كه انسان، با لباس از سرما و گرما و حشرات و آسيبهاى پوستى، محافظت مىشود، زن و مرد، با ازدواج، يكديگر را از گناه* حفظ مىكنند.[95]
در آيه28 نساء/4 حكمت تشريع ازدواج با كنيزان اينگونه بيان شده است: «يُريدُ اللّهُ اَن يُخَفِّفَ عَنكُم...» ; زيرا پيروى از شهوات و در دام گناه افتادن، براى انسان، وزر و سنگينى مىآورد و تشريع ازدواج و فراهم شدن امكان آن براى كسى كه نمىتواند با زنان آزاد ازدواج كند، از فساد و گناه جلوگيرى مىكند و انسان از عواقب آن در امان مىماند و اين نوعى توسعه براى انسان شمردهمىشود.[96]
8. توسعه رزق:
نگرانى از تنگدستى، يكى از بهانههايى است كه براى گريز از ازدواج، مطرح مىشود. قرآن، اينگونه به انسان اميدوارى مىدهد: از فقر و تنگدستىِ بىهمسران، غلامان و كنيزانِ درستكارِ خود نگران نباشيد و در ازدواج آنها بكوشيد; چرا كه اگر فقير باشند، خداوند از فضل خويش، آنان را بىنياز مىسازد: «واَنكِحوا الاَيـمى مِنكُم والصّــلِحينَ مِن عِبادِكُم واِمائِكُم اِن يَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِه». (نور/24، 32) برخى گفتهاند: مفاد اين آيه، وعده خداوند به بىنياز كردن كسانى است كه تشكيل خانواده مىدهند.[97] رواياتى نيز اين معنا را تأييد مىكند. در حديثى، امام صادق(عليه السلام)، ترك ازدواج بهسبب ترس از فقر و تنگدستى را سوء ظن به پروردگار دانسته;[98] زيرا پس از وعده قرآن به توسعه رزق*، نگرانى در اين زمينه، جز بدگمانى به خدا نيست.
با توجّه به اينكه افرادى در جامعه، پس از ازدواج، نهتنها ثروتمند نمىشوند، بلكه بر فقرشان افزوده مىشود و اگر اين آيه، متضمّن وعده خداوند باشد خلف وعده لازم مىآيد و خلف وعده قبيح است، گروهى برآنند كه براى وعده در اين آيه بايد مشيّت الهى در تقدير گرفته شود; يعنى پس از ازدواج، اگر خدا بخواهد، آنان را بىنياز مىكند; چنانكه در آيه28 توبه/9، براى وعده الهى به غنا و بىنيازى، به مشيّت خدا تصريح شده است: «وَاِن خِفتُم عَيلَةً فَسَوف يُغنيكُمُ اللّهُ مِن فَضلِه اِن شاءَ...».ممكن است گفته شود: همانطور كه غنا و بىنيازى متأهّلان، به مشيّت منوط است، غنا و بىنيازى مجرّدها و كسانىكه همسر ندارند (بلكه هر پديدهاى) نيز به مشيّت توقّف دارد، پس اين چه وعدهاى است كه خدا براى ازدواج داده است; زيرا همانگونه كه متأهلها، با مشيّت الهى، به دو گونه (فقير و غنى) تقسيم مىشوند، مجرّدها نيز چنين هستند و اتّفاقاً اين وعده درباره مجردان در قرآن آمده است: «...واِن يَتَفَرَّقا يُغنِ اللّهُ كُلاًّ مِن سَعَتِه...» (نساء/4،130); اگر وضعيّتى پيش آيد كه زن و شوهر نتوانند باهم زندگى كنند و از هم جدا شوند، خداوند هر دو را با فضل و رحمت خود بىنياز خواهد كرد.
پاسخ آن است كه بسيارى از مردم مىپندارند ازدواج و فراوانى عائله سبب فقر، و تجرّد سبب اندوختن ثروت مىشود. آيه درصدد آن است كه اين توهّم را از دلها بزدايد و غفلت از رزّاق حقيقى را بردارد و به ما بفهماند كه گاه، بركت و فراوانى، در مال انسان (با وجود عائلهمند بودن) ايجاد مىشود، و گاهى هم انسان (درعين كم عائله بودن و مجرّد زيستن) هر چه مىكوشد، در معيشت او پيشرفتى حاصل نمىگردد.[99] افزون بر آنكه پذيرفتن تأمين زن و فرزند، در او حسّ مسؤوليّت استفاده بهينه از وقت و كسب عزّت و اعتبار فراهم مىآورد. بنابراين، آيه «اِنيَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ» (نور/24،32) بيان مىدارد كه گاهى با ازدواج، فقر از زندگى رخت برمىبندد، نه آنكه هميشه با ازدواج، فقر برطرف مىشود و گرنه با آيه بعد «وليَستَعفِفِ الَّذين لايَجِدونَ نِكاحًا» (نور/24، 33) تناقض مىيافت.[100] فخررازى معتقد است كه آيه «اِنيَكونوا فُقَراءَ يُغنِهِمُ اللّهُ» در مقام وعده الهى نيست; بلكه مفاد آيه آن است كه نبايد ترس از فقر، مانع ازدواج شود; زيرا مال، فناپذير است و آنچه ارزش و بقا دارد، فضل خدا است كه بايد در پى آن بود كه از انباشتن ثروت بهتر است[101]: «قُلبِفضلِ اللّهِ و بِرَحمَتِهِ فَبِذلكَ فَليَفرَحوا هُو خَيرٌ مِمّا يَجمَعونَ». (يونس/10، 58)
آثار ديگرى نيز بر ازدواج مترتّب است; مانند حرمت برخى از زنان (=>همين مقاله: موانع ازدواج) و اثر ديگر آن، ايجاد حقوق زوجيّت است كه بهطور مستقل از آن بحث خواهد شد.
نظرات شما عزیزان: